عبدالله سلیمانی
لذت شعر
یادداشت/به نظر می رسد آنچه را که ما لذت متن می نامیم، تماماً از آن متن نیست؛ بخشی از این لذت متغیر است و مربوط به خواننده است، بخشی نیز به احوالات شخصی ما مربوط است. انتظارات و افق ذهنی هر مخاطب با مخاطب دیگر، متفاوت است. هر خواننده از چشمانداز ذهنی خودش با متن

یادداشت/به نظر می رسد آنچه را که ما لذت متن می نامیم، تماماً از آن متن نیست؛ بخشی از این لذت متغیر است و مربوط به خواننده است، بخشی نیز به احوالات شخصی ما مربوط است. انتظارات و افق ذهنی هر مخاطب با مخاطب دیگر، متفاوت است. هر خواننده از چشمانداز ذهنی خودش با متن برخورد می کند و به تناسب انتظارات و توقعاتی که دارد لذت می برد.درواقع التذاذ از متن، حاصل نوعی تعامل با متن است.
از طرفی لذت متن متغیر است وکیفیت و چند و چون آن هم فرق می کند. در اولین برخورد با متن لذتی که متن به خواننده می دهد با لذتی که در خوانش های بعدی به او دست می دهد فرق می کند. ممکن است در نتیجه خوانش های مکرر،از لذت متن به کلی کاسته شود و تبدیل به یک امر عادی شود، از همین روی رلان بارت می گوید: «هر کسی میتواند یا گواهی دهد که لذت متن لذتی قطعی نیست: هیچ چیزی نمیتواند تضمین کند که این متن در آینده نیز برای ما لذت بخش باشد؛این جزئی ناپایدار و بسته به حال و هوا عادت و موقعیت است…»
در اینجا مقصود ما از متن، شعر است. شاعر با بهرهگیری از تمهیدات ادبی و عادت زدایی های چندگانه ،شعری را میسراید تا خواننده را شریک لذت آن کند. از این سفره که شاعر گسترانیده است ،همگان به یکسان از این لذت برخوردار نمی شوند. هر چند شاعر دوست دارد خوانندگان بیشتری را بهاین لذت و جشن دعوت کند اما ممکن است مخاطب یاخوانندگان هم به کلی از آن لذت نبرند زیرا لذت متضمن سنخیت است، باید چیزی از توقعات و چشم انداز ها یا افق انتظارات خواننده در صفحه متن باشد تا برخوردار از لذت آن شود. باز هم اشاره می کنم به جملهای از رولان بارت که بسیار معروف است. او اصل این بحث را به گونه ای شاعرانه تعبیر کرده است، او ميگويد: « متني به ما لذت ميدهد كه به زندگي ما نقل مكان كرده باشد » يعني هرکسی بتواند در رویارویی و برخورد با آن متن، بخشي از زندگي (=توقعات، افق انتظارات) خود را مشاهده کند.
اين مخاطب است كه دست به انتخاب ميزند. او در بين شعرها ميگردد و هر چيزي را كه به ذائقهاش خوش بیاید انتخاب ميكند. اصل لذت از یک فرد به فرد دیگر متفاوت است حتی در خود یک فرد هم در شرایط زمانی مختلف تغییر می کند،مثلا در یک سن خاصی از شعرهای اخوان ثالث دچار نوعی لذت و سرخوشی میشویم ،اما سالها بعد و در سن دیگری وقتی دوباره به سراغ همین شعر اخوان میرویم به درنگی کوتاه قناعت می کنیم. این تنزل لذت و تناول ما از سفره متن،دلایل متعددی دارد از جمله؛ تجارب بیشتر، تعالی و تعمیق ذوق زیبایی شناسی ما، تمرین و تربیت ذوق وسلیقه،متحول شدن طبقات و افق انتظارات ما و…
پس متن موقعیت ثابتی دارد. این ذهن ،ذائقه و موقعیت خواننده است که تغییر می کند،چون شرایط و بافتی که ما در آن قرار داریم تغییر می کند و متحول می شود، ذوق و علاقه ما هم دچار تغییر می شود. تعامل ما با متن به شرایط متغیر ما بستگی دارد زیرا ما در شرایط متفاوتی به سر می بریم.
نکته دیگر اینکه،لذت بردن ما از یک متن یا لذت نبردن مان و به طور کلی نوع ونحوهی تعامل ما با یک متن/شعر،در سطح گسترده ای چگونگی تربیت ذوق ما بستگی دارد. به خاطر دارم بسیاری از شعر هایی که در دوران دانشجویی میخواند و غرق لذت میشدم ،وقتی هم این شعرها را برای اساتید دانشگاه که تربیت ذهنی آکادمیک داشتند وبانوع خاصی از شعر لذت می بردند،میخواندم بانوعی بی توجهی وگاه تمسخر روبرو می شدم. زیر تربیت ذوقی وسلیقه آن اساتید به گونهای بود و به گونهای عادت کرده بود و تربیت یافته بود که تنها از نوع خاصی از شعر لذت می بردند. در اینجا باید گفت نوع انتخاب ما هم،ناشی از نوع تربیت ذهنی و ذوقی ما است. هر خواننده ای برای لذت بردن، متن هایی را بر می گزیند که مطابق با ذوقیات و توقعات او باشد، با جهان فکری و نگرش هستی شناسانهاش مشترک باشد و بتواند برای لحظاتی به آنجا نقل مکان کند.پس هرکس از متن توقع خاصی را دارد به همین دلیل لذت بردن از شعر حاصل نوعی تعامل است. نباید گمان کرد که منشا لذت متن، تنها دلبری دال است و عشوه گری زبان،اینها تنها بخشی از منشأ لذتاند بخش دیگر، به عواطف ،احساسان وجهان تجارب و معناهای عمیق انسانی مربوط است. دربسیاری از اشعار شاعران،ظاهراً هیچ دلبری از زبان و متن و واژگان دیده نمیشود تنها به خاطر معانی عمیقی که در عبارت آن وجود دارد لذتی آرامبخش به ما میدهد همانند شعر های فروغ و نثرهای شاعرانه متون عرفانی و…
در نتیجه میتوان گفت شعر به عنوان اثری ادبی، مستلزم ایجاد لذت در مخاطب است؛ شرط هر متن ادبی، التذاذ است،التذاذ نتیجه ابهام است، یعنی این که خواننده با متنی برخورد میکند که صراحت ندارد، زبان آن، زبان علمی نیست. گویا شرط لذت بردن از هر شعری به معنی نفهمیدن آن است!
درست آن است که در اینجا واژههایی مانند: ابهام،تشکیک،تعلیق
وتاخیر معنا،و… را به کار ببریم. اما آیا تمام شعرهایی که ما میخوانیم لذت می بریم؟آیا در آنها این ویژگی ها وجود دارد؟در بسیاری از شعرها، زبان شعر صریح و سرراست است، اماما می خوانیم، درنگ میکنیم و درنگ ما، آمیزهای از لذت را دارد مثل شعرهای فروغ نظیر: این منم /زنی تنها /در آستانه فصلی سرد…
و نمونه های دیگر
در عین حال حاصل صراحت هم نیست در اینجا پای کشف به میان می آید خواننده به خاطر ابهام متن ،ذهنش را وادار میکند با آن کلنجار برود زیرا شاعر واقعی کسی است برای خلق ابهام دست به هر شگرد و تمهیدی میزند تا معنا را به تاخیر بیاندازد، به تاخیر انداختن معنا نتیجه فرم است و دستکاری های هنرمندانهی شاعر تا بتواند برای خلق لذت معنا و ادراک را به تاخیر بیندازد، تاخیر معنا با عادت زدایی یا آشنایی زدایی،همراه است که همه اینها در فرم خلاصه می شود ذات هنرمندانه فرم ،زایش لذت و راز ورزی شعر است.ملاط فرم، زبان و عاطفه است. عاطفه با کشش و ناخودآگاه در یک مسیر قرار دارند زبان وخودآگاه ،معنا و کوشش هم در مسیری دیگر. شعر تا اینجا سه شرط را دارد: التذاذ، ابهام، عدم صراحت و شفافیت. هرشعری در ذات خود ابهام دارد اما هرمتن مبهمی، الزاما شعر نیست. در اینجا منظور ابهام هنری است. شعر نتیجه تلفیق دو نیرو است خودآگاه و ناخودآگاه به عبارتی حاصل کشش و کوشش است و مجموعه این ها، تعامل خواننده با متن را بوجود می آورد.
بازدیدها: 14
برچسب ها :آوای پراو نیوز
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0