ایرج کیا( آذرمهر) داستاننویس،منتقدوشاعر کرمانشاهی درگذشت
هفته قبل که مطابق معمول، احوال ایشان را میگرفتم، مدیر مرکز گفت: ایرج بیماری بدی دارد در طول بیست روز سی کیلو کم کرده است. همان لحظه ارتباط تصویری برقرار شد.تن نحیف و لاغر ایرج عزیز را دیدم در عین بهت و حیرت زبانم بند آمده و…
قرار شد از ایشان آزمایش گرفته شود تا علت این کاهش شدید وزن مشخص شود که...
امروز معلوم شد(با وجود بیماری دمانس) سرطان معده هم داشتهاست. شدت بیماری چنان بوده که منجر به فوت ایشان میشود.
ایرج کیا متولد ماه اردیبهشت سال ۱۳۴۳ در کرمانشاه است. آثار ایشان در نشریههای معتبر سراسری مانند: آدینه ،دنیای سخن، گردون ،عصر پنجشنبه ،معیار، و…منتشر شده است.➖ همکاری با جنگ همگانی «فرا تاش»؛این جنگ در سال ۱۳۸۰ با مسئولیت زنده یاد جعفر کازرونی و همکاری تعدادی از اهالی قلم کرمانشاه – نگارنده هم از همکاران این جنگ بودم-منتشر شد.
ونیز همکاری با جنگ ادبی «عصرانه» – در سال ۱۳۸۹-این جنگ شامل شعر، داستان و نقد داستان بودو با مسئولیت جناب نوری علا (مدیر مسئول روزنامه نقد حال) منتشر شد.ایرج کیا که در نقد داستان،توانمند بود و بسیار دقیق و ظریف می نوشت، بر بیشتر داستان های این جنگ، نقد نوشتهاند ایشان مسئول صفحه داستان روزنامه نقد حال در سال ۸۹ و ۹۰ بودهاست.
در جریان سخنرانی مرحوم احمد شاملو در مورد ماجرای ضحاک ،که نقدها و مقالات زیادی نوشته شد شاملو نقد ایرج کیا را میستاید شاملو از بین آنها به ۹ مقاله اشاره می کند چهارمین مقاله آن با این عنوان آمده است: «۴-
مطلب ایرج آذرمهر از کرماشان پاسخی بسیار ظریف با آقای باطنی که در نهایت تعجب دیدم با قلم قرمز بالای…» جدا از مجله آدینه، درکتاب” دربارهء هنر وادبیات” که گفتگوی ناصرحریرچی با احمد شاملوست هم آمده است.
ایشان برای چاپ داستان های خود در قالب کتاب چندان تلاشی نکرد تا اینکه چند سال پیش متاسفانه دچار بیماری دمانس (فراموشی) شد. به گونهای که دیگر هیچ کس و هیچ چیز را به یاد نمی آورد. پس از وقایع بسیار تلخ او را به یک مرکز سالمندان در یکی از شهرهای شمالی دادند. یک سالی را در این مرکز با تمام مرارت ها و در فراموشی مطلق زندگی کرد. آخرین بار که به صورت تصویری با او به واسطه مدیر مرکز صحبت کردم هفته پیش بود با دیدن چهره او متعجب شدم بسیار لاغر و تکیده شده بود در عرض بیست روز ۳۰ کیلو کم کرده بودپس از آزمایش معلوم شد که سرطان معده داشته است. بالاخره شب قبل(۲۴ اسفند) چشم از جهان بست.
پس از این اتفاقات و بیماری دمانس تصمیم گرفتم داستان های کوتاه ایشان را در قالب کتاب ،منتشرکنم
عنوان کتاب هم «الفبای بازی» است.(انتخاب این نام به پیشنهاد دوست گرانقدرم شاعر ومنتقد معاصر جناب علی باباچاهی است).قرار براین شد
پس از چاپ، چند جلد کتاب را همراه خود ببرم و به ایشان سری بزنم .مهم نبود که کسی ویزیت را نمی شناخت، برای من مهم این بود داستان های ایشان را چاپ کنم و یک جلد هم برای خودش ببرم. .با خانم اکبری مدیر گرانقدر نشر سیب سرخ صحبت کردم. ایشان هم بزرگواری کردند و پذیرفتند کتاب را چاپ کند (حتی قرار شد با یک برنامهریزی کتاب ها فروخته شود و مبالغ جمعشده را به همان مرکز داده شود).یک هفته قبل ناشر زنگ زدند و خبر کسب مجوز کتاب ایشان را دادندو تاکید کردند بهار آینده کتاب منتشر میشود.سخت امیدوار ومنتظر بودم که این کار انجام شود .متاسفانه اجل مهلت دیدار و تورق کتاب خودش را نداد .امروز خبر فوت ایشان را به من دادند.
زندگیاش،نوشتناش،فراموشیاش ومرگاش،نجیبانه بود.برای من(به قول هنری فیلدینگ)
این گونه مردن ایرج وحشتناک است، نه خود مرگ.
یادش عزیز ومانا
عبدالله سلیمانی
بیست پنجم اسفند ۱۳۹۹
زندگی مردم را در یک سطح قرار می دهد و مـــرگ افراد برجسته را هویدا می گرداند. : برنارد شاو
بازدیدها: 55
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0