شاهین سلحشور
یادداشتی بر اندیشیدن
یادداشتی بر اندیشیدن شاهین سلحشور یک در میانه ی مجموعه ای از اشیاء و آدمیان زیست میکنیم و گاه به اتفاق گاه به خواست،خود را کناره ی رودی،جنگلی ،دشتی و دریایی می یابیم، با دیگرانی گفتگو میکنیم و از جاده ها گذر میکنیم،نه اشتیاقی به مقصد در دل و ذهن داریم و نه دلبسته ی
یادداشتی بر اندیشیدن
شاهین سلحشور
یک
در میانه ی مجموعه ای از اشیاء و آدمیان زیست میکنیم و گاه به اتفاق گاه به خواست،خود را کناره ی رودی،جنگلی ،دشتی و دریایی می یابیم، با دیگرانی گفتگو میکنیم و از جاده ها گذر میکنیم،نه اشتیاقی به مقصد در دل و ذهن داریم و نه دلبسته ی مبدا…
انتظار سکوت از شب و درخشش هماره ی آفتاب ،عادتی است در چشم و جان ما.
این پدیده ها،تعریف زیستن در جهان است،مناسبت ناگزیر آدمی و جهان ،هم نشینی زمان و آدمی است.
آنگاه به تمامی حضور زمان را در می یابیم که چروکیدگی تن و روان آغاز گردیده است…
دو
نیچه در ابتدای کتاب«آنک انسان»به دیالک تیک زیستن میپردازد بدین گونه که گاه جهان و زمین و زمان در کنار آدمی ،همراه و از آن اوست،گاه هم در برابرش.زیستن آدمی گاه منقبض از حجم صدها مقوله و مسئله و نابه سامانی است گاه مملو از صدها هیچ.گاه در اوج آزادی و گاه در زنجیر.
همه ی دیگران هم همین گونه اند،همه ی آدمیان.
بشر ناخواسته و بی کنکاش،همه ی این ها را میداند و این دانستگی،همان دیالک تیک زیستن است ،تناقض پدیدارها و ترکیب همه و هیچ ها.
سه
نیچه در این کتاب دو مفهوم خاص خود می آفریند:«رهایی از رنجش»،«تقدیرگرایی روسی» .من عبارت «ذهن روسی »را به این گفتار می افزایم چرا که ذهن روسی است که تقدیر روسی می آفریند.
واکنش بر هستی،فرسودگی و خستگی آور است،جنگیدن با جهان همیشه باختگی و ملال آور است.نیچه معتقد است ذهنی که در برابر جهان می ایستد،کاری عبث را تکرار میکند و انسان بهنجار_ازین منظر_چنین آسیبی به خود روا نمی دارد و رنجشی نمی افزاید.این همان تقدیر و ذهن روسی است.
ذهن روسی گریزان از ملال است و رخوت.همان که روزگاری مایاکوفسکی نوشت:«رخوت ملال آور راخمانینوفی……»
و آنگاه خود شعری می آفریند که «ابر شلوار پوش»نام می گیرد.
چهار
جنگیدن با مفاهیم از سر نفرت،جنگ بر سر توهّم هاست.تنها آنگاه باید جنگید که چیزی «به واقع» وجود داشته باشد،چیزی پایاپای جنگیدن…
اما تاب آوردن از جنگیدن برتر است و تسلط به خود تماما انسانی…
جنگیدن با فرهنگ ها سرانجامی پوچ دارد چرا که در هیچ فرهنگی ،عصاره ی تغییر نیست و خردمندانه ترین نوع زیستن،هم نشینی فرهنگ هاست و درک عناصر آن.
پنج
رهایی از هراس گونه ای بی پروایی است در زیستن.این بی پروایی نه گستاخی و نه ولنگاری است که عین نجابت انسانی است.
آنگاه که داستایوسکی از زبان ایوان کارامازوف مرگ خدا را اعلام می کند و همه چیز را مجاز میداند،دروازه های نجابت و انسانیت تام را می گشاید.
شش
عبارت «راه فراسو و راه فرو سو یکی است»خمیره ی اندیشه ی الیوت در بخش دوم کتاب «چهار کوارتت» است.
هر کس بصیرتی خاص خود دارد و هر کس در حدود شناخت اش زندگی میکند.
الیوت کتابش را برای خوانندگان بسیار متفاوت مینگارد.آنچه سالها آرزویش را در سر می پروراند.
در بخش دوم کتاب و تحت نام «East coker» به بازگویشِ خامی و پختگی و اوج و فرود انسان می پردازد.
وی به تأسی از نمایشنامه «شمشون نابینا»اثر جاودانه ی میلتون و از زبان شمشون _یا سیمون یا سامسون_ آنگاه که آهن داغ بر چشمانش میکشند.
میگوید:«ای تاریکی….تاریکی…چرا این موهبت اولین از من ربوده شده …خورشید برمن تاریک است و خاموش…»
اما این تاریکی پایان همه چیز نیست و بر شمشون حرکت به سوی دنیای غیر مادی است و بازگشودگی اش به عالمی دیگر.تاریکی هماره سقوط نیست و گاه صعودی است از جنس دگر….
الیوت جایی دیگر مینویسد:«در تاریکی روشنایی است و در سکون رقص و در سکوت آواز…»
و در نهایت از زبان یوحنای قدیس میگوید:«برای لذت بردن از چیزی،بکوش تا از هیچ چیز لذت نبری…برای داشتن آنچه نداری از راهی برو که ملک تو نیست…»
رنج کشیدن هماره شکست نیست که اوج ظفرمندی است،هماره در رنج انبوهه ای از شادی است و در میانه ی دود خفه کننده ی آتش رنج،ناگهان بوی هوش ربای نسترن می آید
هفت
اینها به تمامی دیالک تیک زیستن است.دنیایی به همان اندازه خشن که زیبا،به همان سان رنج آور که خوش،به همان اندازه تفسیر ناپذیر که شفاف و به همان اندازه جایی بر زیستن که تحمل ناپذیر
*با نگاهی به کتاب «آنک انسان »نیچه و «چهار کوارتت»توماس استرنز الیوت و «ابرشلوارپوش»مایاکوفسکی.
بازدیدها: 4
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0