عبدالله سلیمانی
تغییر وتربیت ذائقه ادبی با تکیه بر سنت امکان پذیراست
تری ایگلتون در مورد،مراوده ونزدیکی فلسفه و ادبیات و فیلسوفانی که امروز به کار ادبیات میپردازند مطالبی را بیان کرده است که دکتر براهنی نیز در تایید وادامه آن در موخره خطاب به پروانه ها براین باوراست که بعد از جنگ دوم جهانی فلسفه جدی و عمیق و مهم پذیرفته است که فقط از طریق
تری ایگلتون در مورد،مراوده ونزدیکی فلسفه و ادبیات و فیلسوفانی که امروز به کار ادبیات میپردازند مطالبی را بیان کرده است که دکتر براهنی نیز در تایید وادامه آن در موخره خطاب به پروانه ها براین باوراست که بعد از جنگ دوم جهانی فلسفه جدی و عمیق و مهم پذیرفته است که فقط از طریق توضیح ادبیات و بحث ادبی می تواند به زندگی خود ادامه دهد…» و مثال هایی چون تولدتراژدی نیچه،تا اعمال ادبیات دریدا و مقالات هایدگر راجع به نیچه و…ذکر میکنند. این اشاره را آوردم تا در پایان به موضوعی اشاره کنم و برای مخاطب هم قابل فهم باشد. از فرمالیسم روسی گرفته تا آرا ونظریهی فیلسوفان ونظریه پردازان معاصر ادبی به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم به بعد که از طریق ترجمه وارد شدهاند و امروز به مباحث داغ فضای ادبی تبدیل شده است باید این واقعیت را پذیرفت که ورود وبومی سازی هر نظریه ،جریان،مکتب ،جنبش ادبی(با توسع وخلق شگردها وتمهیدات خاص هر کدام) اگر در گسترهی زبان فارسی امروز وویژهتر در شعر فارسی به نفع شعریت وادبیت شعر تمام شود وبیانجامد امر مبارکی است وحتمن مورد استقبال هم قرار خواهد گرفت(موارد اندکی از این استقبال و بهره مندی زیباییشناسانه را می توان در کتاب موسیقی شعر دکتر شفیعی،بررسی سبک بیدل،رستاخیز کلمات… مشاهده کرد) دوست خوبم دکترخبازی هم در پاسخ به مطلبی که در ذیل پست اینستاگرام نوشتم به درستی اشاره میکند که«ساختارزدایی نافرمانی می کند تا امکان های نادیده گرفته شده فرصت بروز پیدا کنند…» من هم موافق هستم و پیش از این هم با تاکید گفتم هر اتفاقی که بتواند با حضور خود در شعر فارسی اسباب تلذذادبی برای خواننده شود و به شعریت شعر بیفزاید ارزشمند و ستودنی است اما من با دیدن اشعار ومتنهایی از بعضی دوستان این خطر را احساس می کنم که مبادا امروز خلاف آنچه که در ابتدا گفته شد ؛اینکه امروز فلسفه جدی از طریق ادبیات و بحث ادبی و خلاقیت ادبی می تواند به زندگی خود ادامه دهد…اما در ایران ما برخی دوستان درتلاشاندورفتاری را درنوشتار پیش گرفته اند که عکس این نگاه است یعنی تلاش دارند و گویا پذیرفتهاند که تنها از طریق فلسفه و با تکیه بر آراء و نظریه های فیلسوفان است که می توانند ویا باید به کارشعر بپردازند و حتی باور دارند که گویا شعر امروز ما از طریق فلسفه و نظریه های فیلسوفان معاصر می تواند به حیات خود ادامه دهد و با توسل به همین آرا میتوان بن بست(از نظراین افراد) موجود در شعر را شکست. و حتی می توان شعر را نجات داد اما خروجی کار این عده اندک از دوستان، مشتی است نمونه خروار. بعضی از این تولیدات (بی آن که قصد تمسخر داشته باشم) اسباب تاسف برای من و مضحکه برای بعضی ها شده و می شود وآثاراین افراد به گونه ای است که جایی برای دفاع کردن باقی نمی گذارد گاه از روی سادگی روستایی خودم می گویم کاش میشد این دوستان را از این اسارت های ساختگی رهاند چون به قدرت و توانایی شان ایمان دارم.ایمان دارم اگر بنابه ذوق و تربیت ذوقی وادبی شان شعر بسرایند شاعرانی پر آوازه خواهند شد. توضیح دیگر در مورد پاسخ دکتر سبطی عزیز که استادی فرزانه و فرهیخته هستندچنان که دکتر خباری نازنینم،نکات دیگری را مطرح کردند که بیشتر متوجه هر ادبیات وژانری غیر از شعر است.این دو دوست بهتر از بنده می دانند وخواندهاند که بیشتر نظریههای بزرگان معاصر غرب از دل آثار منثور یعنی داستان وادبیات روایی ِرمان نویسان بزرگی چون داستایوفسکی،استاندال،بالزاک ،و… سر بر آورده است چنانکه همین نظریه پردازان در حین توضیح و شرح نظریات خود بارها خواننده را برای فهم دقیق نظریههای خود به این آثار رمان نویسان ارجاع دادهاند درضمن بیشتر آرا و نظریات آنها نتیجه مطالعهی آنها از آثار منثور ادبی است تا دیوان شاعران. از فرمالیست های روس گرفته تا نظریه پردازان نیمه دوم قرن بیستم به بعد، اکثر آنهاآرا ونظریههای مطرح خود را در نتیجه دقت، مطالعه و تامل در بازخوانی این آثار کلاسیک باز یافتهاند که اشاره به جزئیات این موضوع در حد این مقال نیست و در جایی دیگری مفصل در این مورد نوشتهام واینجا به طور گذرا اشاره میشود.
از جمله نظریهپردازانی که نظریه های آنها با تامل و مطالعه در آثار کلاسیک منثور و داستانی شکل گرفته است : آرا ولادیمیر پراپ است در نتیجه تحلیل داستان های پریان روس ، باختین که آرمان خود از چندآوایگی اصیل را در آثار داستایوفسکی مییابد دراصل هم این چندآوایگی/مکالمه گری مشخصه یکهی نثر ادبی است باختین حتی امکان بالقوه این ویژگی را در الگوهای نثر کلاسیک مشاهده می کند پس از آن داستایوفسکی را فردی می داند سهم عمده ای در تحول رمان چنداوا دارد، شکلوفسکی وهمکارانش (کار خود را با بررسی داستان روایی پی گرفتند و در مورد آشنایی زدایی و مختل ساختن فرایند خودکار و ادراک انسانها یا عادت زدایی، آثاری مثل شنل گوگل، تریسترام شندی و آثار دیگر ادبی مطالعه کردند)، رلان بارت با ارجاعات مکرر به آثار منثور و رمان می دهد مثلا آثار بالزاک و…، میتوان به موارد دیگری هم اشاره کرد حتی خاستگاه عنوان گروتسک پسامدرن هم آثار منثور و ادبیات نمایشی غرب است البته خیلی از این عناوین اصطلاحات ادبی بعدها در شعر شاعران غرب ورود پیدا کرد. مشکل اینجاست که ما بخواهیم حتی تندتر از خود شاعران و نویسندگان غرب گام برداریم آن هم با تکیه و توسل به نظریه ها و تمهیداتی که آبشخور دیگری دارند.بزرگترین ایرادی که می توان گرفت همین نظریه زدگیها می باشد امروز بعضی ها تلاش می کنم بعضی از مباحثی که همین نظریه پردازان غرب مطرح کرده اند را به شکلی تحمیلی مثلاً در شعر خود اجرا کند.
در پاسخ متوجه شدم دکتر خبازی نوشتهاند متن سیاه شعر نیست اگر واقعاً ایشان این نوع نوشته را شعر نمی داند من حرفم را پس میگیرم چون بحث بر سر شعر و شعریت است. اما در چند سطر پایین تر دوست عزیز من نمی خواهد پذیرد که آنچه می نویسند شعر نیست ومی نویسند:«متن سیاه در عین بهره گیری از زبان شعری متعارف و معمول اما آن را به چالش می کشد البته متن سیاه امری نامأنوس است و به سادگی به سهولت دریافت نمی شود درک و دریافت، متن سیاه مستلزم درک و فهم پارادایم های معاصر فلسفه و فلسفه زبان و زبانشناسی است»
اگر یک شعر واقعاً شایستگی ها و ظرفیت های شعری را داشته باشد و غنای شعری آن به حدی باشد که لازم است خواننده برای رسیدن و کشف لذت، ذهن خود را تجهیز کند،ایرادی نیست. تکرار میکنم اگر همه این امکانات و ظرفیت ها به نفع وجه زیباشناسانه شعر تمام شود قابل ستایش است همانگونه که فهم(دریافت/رابطه/تلذذ) اشعار الیوت مستلزم داشتن اطلاعاتی از کتاب مقدس می باشد. در همین شعر عرفانی فارسی داشتن اطلاعاتی در زمینه عرفان بهفهم شعر و ابهامات آن کمک میکند. اما سخن اصلی این است که در درجه ی نخست هر نوشته ای که ادعای شعر بودن را دارد لازم است چند مختصه یا ویژگی پایهای و اساسی هر آنچه را که ما شعر می نامیم داشته باشد. همان ویژگی هایی که شعرحافظ دارد، مولانا دارد شعرهای نیما دارد، اخوان،فروغ، دارد بیژن الهی دارد،علی باباچاهی،یدالله رویایی و…(با وجود نقدهایی که بر شعر این بزرگان به ویژه متاخرین وارد بوده و همچنان هست) و هر آن مجموعههایی که ما در خلوت می خوانیم و لذت میبریم یا حداقلی از لذت را به ما میدهد. پس بهتر است در ابتدا تکلیف روشن شود آیا متنی که من میخوانم وشما نوشتهاید(نه سرودهاید)شعر هست یا غیراز شعر!
در این صورت خواننده آن را با قصد و نیت شعر نمی خواند وای بسا که خواننده محترم توقع شعر را از این متن نداشته باشد!
باز دکتر خبازی عزیز در پایان پاسخش نوشته است «از… این نوع نگرش به زبان را داشتهام» کاش می نوشت زبان ِ…؟شعر یا…
ایشان به درستی اشاره می کند قصدشان به چالش کشیدن /ساختارز دایی است این ساختار زدایی متوجه سازه های اصلی شعر و سازههایی که اسباب ادبیت وشعریت متن می شوند هم هست؟ آیا این ساختارزدایی شامل ویژگی های ذاتی شعر هم هست یانه.ویژگی هایی چون خیال،موسیقی، عاطفه احساس ونیز آرایههای و شگرد های ادبی متعارف ،که اسم نبردهاند.
همینجا یادآوری کنم که تاکید وتوجه من بر عنصر عاطفه واحساس؛ رمانتیسم آبکی و بی مایه بعضی از شعرها و شاعران معاصر تلقی نشود چون خانم دکترسبطی گرانقدر در پاسخ خود اشارهای به اصطلاح رومانتیک/رمانتیسم کرده بودند،که به کلی با تلقی من متفاوت است.
در پایان باز هم تکرار میکنم هر راهکار، شگرد، تمهید، نظریه،و… که بتواند شعر فارسی را متحول کند و به نفع لذت بخشی شعر تمام شود برای من ستودنی است.
مگر میشود عاطفه، احساس و خیال را از شعر گرفت؟ اگر گرفته شود دیگر جای بحث نیست چون شعری در کار نخواهد بود وما وارد انواع دیگری میشویم.
موضوع دیگری که در متن پاسخ هر دو دوست گرانقدر دیدم اشاره به پیچیدگیهای و لزوم تجهیز ذهن خواننده برای روبرو شدن با چنین شعر هایی است(هرچند هنوز دقیق متوجه نشدم که دوست عزیزم دکتر خبازی اینها را شعر میداند یا چیز دیگری…)
چه کسی میگوید شعریت و ادبیت ، نوآوری، خلاقیت،سنت شکنی،و… در پیچیدگی و امر پیچیده است در اینجا ابهام شاعرانه که موجب تعلیق وتاخیرمعنا و در نتیجه لذت بخشی برای مخاطب می شود مقصود من نیست. بخش عمده ای از تلذذ ما از یک شعر نتیجه همین نوع ابهامات هنری،بازی های زبانی،عنصر گزینش و چینش در مفردات و ترکیبات در هردومحور زبان،و… است که در نتیجه کشف وخوانش نصیب خواننده میشود و نتیجه شعری خواهد بود که مرزهای زمان را در می نوردد در هر زمان و دوره ای به مخاطبان خود اقناع هنری میبخشد. هر ابهام، تعلیق و تاخیری اگر منتج به دریافت وخوانش زیبایی شناسانه نشود و التذاذ هنری را برای خواننده به همراه نیاورد؛چیزی جز چیستان و صنعت پردازی نیست و اگر فرض وبرداشت ما از پیچیدگی چیزی غیر از این باشدحاصلی نخواهد داشت.
بازی امروز بعضی از دوستان متن هایی را می نویسند که تمام تلاش نویسنده آن/نهشاعر،مثلاً نوشتن گزاره هایی است که فلان ویژگی مورد نظر فلان فیلسوف و نظریه پرداز معاصر را داشته باشد. گاه دیده می شود. من به شخصه با احترام به همه این دوستان این نوع متن ها را صرفاً گزاره نویسی فلسفی می دانم نه شعر.
تازه اگر این نوع از پیچیده نویسی در ادامه ومسیر سنت ادبی بیدل وصائب هم باشد که جای قدردانی هم دارد. چنین دریافت می شود این گرایش به پیچیده نویسی واکنشی زیباییشناسانه به شعر امروز نیست بلکه واکنشی ازسر استیصال و حتی نوعی واماندگی وناامیدی است که گویا شعر فارسی دیگر توان بازسازی زیبایی شناسانه و هنری خود را ندارد و تا به امروز از تمام امکانات مختلف زبان فارسی استفاده شده است ودیگر راه گریزی نمانده است واین تفکر که امروز با وجود سنتی که از رودکی تا به امروز ادامه داشته است دیگر زبان فارسی ظرفیت ها و امکانات و استعدادهای(زبانی،ادبی،موسیقیایی…) خود را در امر خلاقیت و تولید شعر از دست داده است،و تمام راه های رفته را دیگران رفته اند و دیگر امکانی برای سنت شکنی و ورود به نوآوریهایِ تحول ساز نمانده است بنابراین چاره کار را در توسل به فلسفه و آراء فلسفی معاصر میدانند از این رو برای پیمودن راهی تازه و متفاوت دست به هر کاری می زنند وعدهای سنت شکنی و نوآوری را در همین گزاره نویسی فلسفی میدانند. و تلاش دارند با توسل به اصطلاحات، نظریه ها و عناوینی که در آرا و آثار نظریه پردازان و فیلسوفان پسامدرن وجود دارد مسیر تازه ای در شعر امروز باز کنند اما این نگرش راه به جایی نخواهد برد و تنها استعداد و توانایی خود را به بیانی قابل فهم«حرام» می کنند و در این مسیر ناخودآگاه، استعداهایی را هم تلف میکنند. آری امروز صاحب نظران و کوشندگان عرصه شعر و شاعری و خلاقیت و تئوری بر این موضوع اتفاق نظر دارند که هر نوآوری وتحول جدی لازم است از مسیر(=درون) سنت هزار ساله شعر فارسی بگذرد بر آن تکیه داشته باشد.
درعرصه خلاقیت وآفرینش در شعر هر حرکت( زبانی ،بلاغی،موسیقایی ،تخیلی/تصویر…)رفتار و برخوردی با متن که در اینجا منظور ما شعر است چنانچه زیبایی شناسانه نباشد و به زبان ساده موجب لذت نگردد هیچ توجیه دیگری ندارد، مگر فرد یا افرادی بخواهند به قصد متفاوت شدن واشتهار روزمره ،سبک سازی کنندکه نمونه گذشته اش سبک سازی هایی (متفاوت شدن های ساختگی) از نوع طرزی افشار شاعر عهد شاه عباس دوم ،دردوره معاصر هم افراط وتفریط هایی شاهد بوده واکنون هم …
مخلص کلام باید مواظب بودومراقبت کرد که به دام چنین سنت شکنی های تصنعی نیفتیم. بخشی از مسئولیت شاعر در این روزگار باید متوجه تربیت وتنوع ذوق عمومی باشد تلاش برای تغییر ذائقهها هم چنان که بر مدار سنت نچرخد اتفاق تازه ای رخ نخواهد داد زیرا تغییر و شکستن عادات ذوقی «پولادین»بسیاری ازمخاطبان وخوانندگان هنگامی اتفاق میافتد که شاعران دستی پُر داشته باشند به منظور چاپ مجموعه آثاری است که بتواند با زیباترین وجهی ذهن و ذوق مخاطب را قلقلک دهد و اساس کار این است که خودآثارشاعران باید پتانسیلِ تربیت و تغییر ذائقهها را داشته باشد.
بازدیدها: 13
برچسب ها :عبدالله سلیمانی-یادداشت_سردبیر ، یادداشت_سردبیر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0